سفارش تبلیغ
صبا ویژن
√❤کلبه عاشــــــــقان❤√


چگونه خوشبخت شویم ؟ 

خدایا  فقط به امید تو

 

دوست خوبم.همسفری که هر چند به رسم جاده ها از هم دوریم،اما تو همه ی حصارها رو کنار زدی و به رسم همدلی حضور رو برام معنا کردی...منت گذاشتی. این حضور تو بود که بهونه ی نوشتنم شد. واقعا ازت ممنونم.

تفسیر تو از خوشبختی چیه؟تو خوشبختی رو تو چی می بینی؟

ببینم تا حالا شده دل تنگ چیزی شده باشی،نه؟اگه بهش نرسیده باشی چی کار می کنی؟

گاهی حتی اون قدر محفوظ به حیایی که نمی تونی با یه آدم درد و دل کنی.اون وقته که با دل تنگیات تنها می شی...

غرق خودتی.فکر می کنی تنها ترین آدم روی زمینی.یهو انگار یکی از درونت بهت ندا می ده... توهم نیست،یه ندای قلبیه.مثل اونو نه جایی شنیده بودی،نه از بچگی کسی بهت یاد داده بود.خودت حسش کردی.فقط خودت...

نجوای دله اما ندای خداست انگار. اگه نبود بی اختیار تو دلت باهاش راز و نیاز نمی کردی.دقت کردی فقط و فقط  سراغ خودشو می گیری؟باهاش حرف می زنی،اون قدر ادامه میدی تا به نتیجه برسی؟حتی اگه تو این حال غرق بشی بی اختیار اشک می ریزی.... و ...و یه حس آرامش،تولد دوباره ی دل...


حالا یه سوال دیگه:واقعا من و تو توی زندگی دنبال چی هستیم؟

تا حالا شده یه سر به عمق خواسته هات زده باشی؟اگه یکی بهت می گفت بزرگ ترین و کامل ترین آرزوی تمام طول عمرت رو همین الان بگو،چی می گفتی؟ چیزی که بعدا بهتر از اون به ذهنت نرسه....

می تونی ادعا کنی که آرزوت بهترین آرزوی عالمه؟

             یعنی می شه؟ می تونیم بگیم آرزومون،خواستمون،بهترین و کامل ترینه؟آخه انگاری تو دل من و تو تخم کمال کاشتن.ولی کی؟کی این کارو کرده؟کیه که من و تو رو غرق کمال طلبی کرده؟کیه غیر از...

 

آخه بی معرفت(با خودمم) تو که می دونی کارخداست! تو می دونی چون بارها و بارها خودت،فقط خودت،توی عمق دل تنگیات پیداش کردی...از درون اثباتش کردی نه از تجلیاتش،اونا ققط یقینتو بیش تر کردن.

ببینم مگه چیزایی که من و تو رو راضی می کنن،آفریده های همون خدا نیستن؟مگه اون همون خدایی  نیست که وجودش،هنرش،علم و قدرتش،رحمتش،حکمتش...همه و همه ...هم تو تجلیات و هم تو ذات آفریده هاش پیداست؟

پس چرا راه دوری می ری؟چرا به همه ی کسایی که می دونی بهت رو دست می زنن اعتماد می کنی الا خودش؟چرا سرت رو پیش هر کسی خم می کنی الا خودش؟چرا بهش اعتماد نمی کنی؟چرا اونایی رو که داری فراموش می کنید؟آخه چرا شکر داشته هات رو به جا نمی یاری؟

برو سراغ خودش،سراغ زیبای زیبایی آفرین.بزرگی آفریننده رو درنظر بگیر تا آفریده های ضعیفش تو چشت کوچیک شن.همه چی رو رها کن و به دست خودش بسپور.یه خرده هم صبور باش؛ درسته تو دنبال زیبایی وکمالی،اما اگه قرار بود مفت و مجانی به همه ی خواسته هات برسی که لذتی براشون نبود.تازه ببین حساب همه جاشو کرده،بهت مژده ی بهشت رو هم داده تا دل سرد نشی.

پس باهاش مناجات کن.اون بزرگ ترین نعمت رو بهت داده،حیات .تا می تونی شکر همین نعمت رو به جا بیار تا خودش باقی چیزایی رو هم که می خوای بهت بده.

زیاد سخت نیست،همین الانم می تونی بگی:خدایا شکرت.به خاطر همه ی داشته هام شکرت و به خاطر همه ی چیزایی که قراره بهم بدی هم شکرت.خدایا راضیم به رضای تو.

باهاش راز و نیاز کن تا قلبت رو اون پر کنه و هر چی که از جنس اونه.این جوری خوشبختی واقعی نصیبت می شه.

و تو....تو ای جلوه ای از خدا.واقعا تو خیال تو چی می گذره؟مگه ممکنه اون خدایی که من وتو رو از جنس خودش آفریده از حالمون آگاه نباشه؟مگه اون همون خدایی نیست که این جهان رو،مخلوقاتش رو با چنان آرایش و نظمی آفریده که بزرگترین مدعیان رو در مقابل خودش به عجز واداشته.مگه ممکنه همچین خدایی تو آفرینش من و تو و یا پاسخ به خواسته هامون مونده باشه؟

نمی دونم تو هم مشکلی داری یا نه،محدودیتی داری یا نه.اما یادت باشه که خیلی از مشکلات، تدبیر خدا برای ساختن ما آدماست.اصلا تو مشکلاته که آدم پی به نیروهای ذاتیش می بره.

متاسفانه  فاجعه ای که ما با اون مواجهیم مقایسه های افراطی خودمون با دیگرانه.ما عادت کردیم همیشه مثل یه تماشاچی به داشته ها و موفقیت های بقیه و اون هم با دیده ی حسرت،نگاه کنیم و خوشبختی رو توی اونچه که دیگران دارند ببینیم نه توی اون چیزی که واقعا برامون خوشبختی میاره.

پس باز هم تاکید من بر ارزش قایل شدن برای خودتونه؛این جوری دروازه ی ورود به قلمرو درونیتون به روتون باز می شه،به استعدادهای منحصر به فردتون پی می برید و با انگیزه ای بالا برای شکوفا کردنشون تلاش می کنید.درنتیجه خودتون رو آدم مفیدی می بینید،به خودتون عشق می ورزید و به این ترتیبه که خوشبختی خودش رو بهتون نشون می ده.


 با خودت آشتی کن....

تغییرات جدید توی زندگی من و تو مستلزم تغییرات جدیدی تو خودمونه.موافقی؟

تغییر نگرش: بازم تاکید می کنم،بزرگ ترین مشکل ما نحوه ی برخوردمون با مسایله.به مسایل،موقعیت ها و پیشامدها با دید مثبت نگاه کن.حتی بزرگ ترین انسان ها هم مشکلاتی داشتن،طعم شکست رو چشیدن،اما اونا به شکست هم با دید یه نتیجه نگاه کردن،نتیجه ای نامطلوب که می تونه حاصل کمبودها و سهل انگاری های خود ویا دیگران باشه....ولی آیا اون قدر دست به کار نشدن تا به اهدافشون،چیزی که خواسته ی قلبیشون رو ارضا می کنه برسن؟

به همه چیز از بالا نگاه کن تا کوچیک به نظر برسن.می دونی بالا کجاست؟نگاه خداوندی که متوجهته.

گذشته گذشته:دیدی بعضیا تا به گذشتشون فکر می کنن،بیش تر از حسرتا می گن؟گاهی اون قدر ادامه می دن که زمان حالشون،گذشته ی فرداشون، رو هم خراب می کنن.و این کارشون یعنی تشدید گذاشتن رو مشکلات.

همچین آدمایی رو اگه دیدی بهشون بگو هیچ وقت برای از 0 شروع کردن دیر نیست،چون همیشه 1ی هست که کمکشون کنه.بگو نگاهشون رو از گذشته بگیرن و به آینده معطوف کنن.

باید انجامش بدی:کدوم کاران که می دونی انجام دادنشون بیش ترین تاثیر رو توی زندگیت میذاره،اما از انجامشونتفره میری؟(چرا می خوای خودتو فریب بدی؟)

ببینم نکنه تو هم از اون دسته آدمایی هستی که تا می خوان یه کاری رو انجام بدن،می گن دیگه دیر شده؟یا دیگه از ما گذشته؟یا حتی من نمیتونم؟

اصلا شایدم موندی از کجا شروع کنی؟ همین که نیت کنی یعنی بزرگ ترین کار رو همون اول انجام دادی. 

پس با مشورت،مطالعه و توکل سراغ چیزهای بزرگ رو بگیر و با اراده ی قوی به سمت انجام دادنشون برو.

پله پله:دیگه ترجیه می دم باقی تغییرات رو بسپورم به خودت،چون اگه دقت کرده باشی ما آدما وقتی خودمون به یه چیزی رسیده باشیم عمیق تر حسش می کنیم.جزئی از وجودمون می شه...

اما حرف آخر:

هیچ کدوم از ما بیهوده آفریده نشدیم.حتی اونی هم که فکر می کنه بود و نبودش،هستیش،بندگیش....هیچ تاثیری نداره،داره اشتباه می کنه.اون فقط خودشو گم کرده.


پس یه ورق کاغذ بردار(نگو بعدا چون قرار شد از همین الان شروع کنی)با یه سلام شروع کن.

خدایا سلام....و باقیش:

                                هیچ آدابی و ترتیبی مجوی                        هرچه می خواهد دل تنگت بگوی   

 


نوشته شده در جمعه 89/2/24ساعت 11:37 صبح توسط HAMID نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت